Telegram Group Search
در تمجید از روشنفکر تنها، در دفاع از جمهوریت بی هیچ قیدی

مجتبی نجفی

اهمیت نامه ای که مصطفی رحیمی، روشنفکر پنجاه و دو ساله آن روزها به آیت الله خمینی نوشت و در آن با ذکر دلایلی مخالفتش را با" جمهوری اسلامی"عنوان کرد در "جغرافیای حرف" است. به عبارتی میزان ارزش کلمه به موقعیت کلمه است. در هیاهوی لرزان شدن نظام شاهنشاهی و اوج گیری شور توده ای برای پیروزی انقلاب، رحیمی بسان یک روشنفکر آگاه به زمانه اسیر جو نمی شود و این شاید بزرگترین وظیفه روشنفکر است که از نقد زمانه خود هراسی نداشته باشد ولو اینکه تنها شود. یک روشنفکر تنها در برابر یک روحانی کاریزماتیک مورد اجماع بین روشنفکران و توده ها با یک سازمان شبکه ای وسیع و در اوج محبوبیت، با زبانی مشفقانه هشدار میدهد، در آمیختن نهاد دین و دولت به نابودی هر دو منجر می شود، جمهوری قید ندارد؛ قید اسلامی بر جمهوری یعنی نابودی جمهوریت.

امروز بعد از چهل و پنج سال از فاجعه ای که جمهوری اسلامی برای نسل های مختلف خلق کرد، عقل ما بزرگ تر شده و فهمیده ایم که هم به نفع دینداران و هم نه نفع بی دین هاست که اسلام از حوزه قدرت خارج شود. اما عقل مصطفی رحیمی آن روزها هم بزرگ بود که بازگشت استبداد در لباسی دیگر را پیش بینی کرده بود و برای همین نسبت به فساد قدرت خیره سر همان شاه یا ولی فقیه یا سلطان یا هر موجود عظیم الجثه ای دیگر در نبود نهادسازی دموکراتیک هشدار داد و چه هشدار به جایی و عجب صدای نشنیده ای شد.

همه سرمست از پیروزی و برانداختن مجسمه شاه نمی دانستند استبداد این بار در قامتی مهیب تر با رنگ و لعابی از دین می آید و هر ایده ای برای تغییر قبل از شکل دادن به یک ساختار اجتماعی دموکراتیک بر اساس اصول مدنیت خود خالق شکل جدیدی از استبداد می شود.

نامه مصطفی رحیمی یکی از سندهای مهم جمهوریخواهی در ایران است. جمهوری را می خواهیم بی هیچ قیدی، برای تحقق اراده مردم در قالب تشکل و نهاد، با جدایی نهاد دولت از نهاد دین و عرصه عمومی متکثر به عنوان فضایی برای بحث های عمومی. همین نکته را رحیمی در نامه به آیت الله خمینی با تاکید بر ضرورت گفتگو عنوان کرده بود و از خمینی خواست تا نه نقش حاکم مطلقه که گاندی را انتخاب کند و قدرت را به اهلش واگذار و روحانیت را در نقش منتقد بنشاند و نه حتی ناظر صاحب حق وتو. البته رحیمی حتما می دانسته این انتظار بی جایی است اما کلمات او ثبت در تاریخ شدند برای نشان دادن صدایی نشنیده در میان انبوه صداهای دلخراش.

انقلاب پنجاه و هفت به رغم همه مصیبتهایش، پایانی بود بر منجی گرایی روحانیت. بدهی تاریخی مای ایرانی پرداخت شد و این یعنی برداشتن یکی از موانع مهم جمهوریت آینده در ایران.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2195
Forwarded from پارَند - Paarand
بیست و پنج بهمن ۱۳۸۹
آخرین حضور خیابانی سبزها و غافلگیری حکومت

بیست و پنج بهمن هزار و سیصد و هشتاد و نه، نقطه پایانی بود بر حضور خیابانی سبزها، حضوری که از همان اعلام نتایج انتخابات خرداد هشتاد و هشت و اعلام پیروزی شصت و سه درصدی محمود احمدی نژاد آغاز و به مدت هشت ماه در مناسبت های مختلف به رغم  سرکوب شدید معترضین از سوی نهادهای امنیتی، ادامه یافت.

در ششم دی ماه هزار وسیصد و هشتاد و هشت، بعد از سرکوب عاشورای خونین آن سال و اعدام چند زندانی که ارتباطی هم با رخدادهای اعتراضی نداشتند، حیات خیابانی جنبش سبز به کما رفت تا بیست و پنجم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه.

معترضین در حالی خیابان ها را فتح کرده بودند که جهان از سقوط «بن علی» و «حسنی مبارک» در تونس و مصر، متحیر شده بود. این حضور در پی فراخوان موسوی و کروبی با حمایت گسترده شهروندان در شبکه های اجتماعی صورت گرفت و در حالی جمعیتی عظیم، تهران و چند شهر دیگر را فراگرفته بود که حکومت مدتها تبلیغ می کرد جنبش سبز به محاق رفته، اما این تظاهرات خیابانی کاسه صبر هسته سخت قدرت را لبریز کرد و به دستور رهبر جمهوری اسلامی، موسوی و کروبی حصر شدند.

محمد مختاری  و صانع ژاله، دو شهید این روز خونین بودند. هر دو به ضرب گلوله کشته شدند و تلاشهای حاکمیت برای تصاحب جسدشان و معرفی آنها به عنوان بسیجی با قدرت روایتگری شهروندان شکست خورد.

خیابانها در حالی فتح شدند که حاکمیت گمان کرده بود، کار تمام شده. بیست و پنج بهمن هشتاد و نه نشان داد خیابان ها در دل سرکوب هم فتح شدنی اند و تحمیل هزینه های سنگین به مردم بازدارنده نبوده و سالهای نود و شش، نودوهشت، هزار و چهارصد و هزار چهارصدویک ثابت کرد مشت آهنین چاره کار جامعه ای جنبشی اعتراضی نیست. به عبارتی اگر چه سرکوب ادامه دارد اما مقاومت هم تداوم دارد.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/69
Forwarded from پارَند - Paarand
مسیر ما به سوی آزادی برگشت ناپذیر است

در بیست آوریل هزارو نهصد و شصت و چهار، نلسون ماندلا در دادگاه پروتاریا در حالی که به خرابکاری، توطئه و خیانت متهم بود، رویای خود را برای بنیانگذاری ملّتی رنگین کمانی، عاری از تبعیض نژادی ترسیم کرد و در سخنرانی سی دقیقه ای خود تاکید کرد: " من در طول زندگی ام، خود را وقف مبارزه برای ملّت های آفریقایی کرده ام. علیه استیلاگری سفیدها و سلطه گری سیاه ها ایستاده ام. من آرمان جامعه ای آزاد و دموکراتیک که در آن همگان در نظمی آهنگین و در شانس های برابر زندگی کنند را پاس داشته ام. این همان آرمانی است که برای آن امیدوارانه زیسته ام و امید به تداوم و تحققش دارم. اگر هم لازم باشد، این همان آرمانی است که برای آن حاضرم جان دهم."
ماندلا نزدیک به بیست و هفت سال پشت میله های زندان به مقاومت برای آزادی ادامه داد و وقتی با تداوم و پیگیری های مبارزان ضدآپارتاید با رهبری اش از زندان، دولت وقت به آزادی اش تن داد در سخنرانی فوریه هزار و نهصدو نود، اعلام کرد آپارتاید آینده ای ندارد و مسیر ما به سوی آزادی برگشت ناپذیر است. او تاکید کرد مقاومت مبارزان با تمام توان ادامه خواهد یافت.
ماندلا در این سخنرانی، سخنان بیست و هفت سال پیش خود را تکرار کرد: حاضر است برای آرمان آزادی و جامعه ای عاری از تبعیض جان دهد.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/72
چرا قتل پاکبان، قتل حکومتی است؟

مجتبی نجفی

پاکبانی را کشته اند که از او نه نامی است نه نشانی، تنها میدانیم یک راننده پژو تصور میکرده به  پرچمهای مراسم بیست و دو بهمن اهانت شده، در نتیجه «آتش به اختیار»، پاکبان بینوا را از پل پرتاب کرده و جانش را ستانده. این نه حادثه نه جنون که یک قتل حکومتی است از جنس همان قتل‌هایی که مثل آب خوردن رخ دادند و خواهند داد. «آتش به اختیار»، همان واژه ای است که رهبر جمهوری اسلامی برای بسیج هواداران خود به کار برد تا آنها را به سرکوب بیشتر تشویق کند و جایی که زور قانون مستبدانه نرسد یا نبیند،  همین آتش به اختیارها وارد عمل شوند. حالا این راننده خرابکار، ناشیگری کرده و اشتباهی کشته. تصور اینکه فردی به خاطر اهانت به پرچم های برافراشته برای یک مراسم حکومتی کشته شود وحشتناک است اما وحشتناک تر این است که فرد موردنظر با یک تصور اشتباه کشته شده باشد.

نام پاکبان را باید از خروار بی تفاوتی به سرنوشت نادیده شدگان بیرون کشید و با صدای بلند فریاد زد. چرا که او همه ویژگیهای دیده نشدن و مدفون شدن را دارد. معمولا خانواده های بی پناه، شغلهای زحمت زا و طاقت فرسا، جز قشر کم در آمد بودن و در یک معنا تعریف رویت ناپذیری به مثابه «خارج بودن از توجه عمومی» طعمه های مناسبی برای کشتن و اعدام کردن و نیست کردن اند همچنانکه در جنبش زن، زندگی، آزادی هم دیدیم امثال شکاری و حسینی و کرمی، قبادلو...بودند که گردنهای مناسبی برای طناب های دارشان داشتند.

قتل پاکبان از این جهت یک حادثه عادی نیست برای اینکه نتیجه یک ایدیولوژی مرگبار است که مراسم حکومتی را از جان آدمی مهم تر میداند، حکومت کردن را از انسان بیشتر دوست دارد، غارت اموال را کم اهمیت تر از موی آزاد زنان میداند. برای همین حکومتی که بر پایه «النصر بالرعب»، اداره میشود به محافظت از آتش به اختیارها نیاز دارد تا مبادا روحیه شان برای سرکوب و خدمتگزاری بر آستان مقدس ولایت فقیه تضعیف شود.  از این منظر خون پاکبان، مستعد پایمال شدن است و این پایمال شدن خون نیز به معنای تداوم حیات ایدئولوژی مرگبار آتش به اختیار است که از قضا شهردار تهران هم از جنس همانهاست. او از آنها برآمده و شهرداری و نمایندگی و...هم پاداش همین آتش به اختیاری بود. شایسته نیست نام پاکبان در بی تفاوتی توسط حکومت آتش به اختیار ها دفن شود.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2199
روزنه گرایی یا سفله پروری؟

مجتبی نجفی

زهرا عابدینی معاون مشارکت های مردمی وزارت کشور دولت روحانی بوده. زمانی که جمعیت امام علی و اعضای آن زیر ضرب نهادهای امنیتی و قضایی بودند او اینچنین از لغو مجوز این نهاد مدنی دفاع می کرد. حالا در لیست انتخاباتی به نام " صدای ملت" کاندیدای مجلس شده. این انتخابات که البته بخوانید "ابتذالات" کم اهمیت تر از آن است که بخواهی در موردش متن بنویسی اما هدف، نقد تداوم یک رویکرد است که از زمان دولت روحانی بارها نسبت به آن هشدار دادم : سفله پروری در سیاست.

در میان بیانیه ای که به نام "روزنه گرایی" با امضای صدو ده نفر از فعالان سیاسی و مدنی منتشر شد حتما نیت های خیری بوده اما در عالم سیاست نیت مهم نیست نتیجه مهم است. شما بنویسید" روزنه گرایی" اما من میخوانم سفله گرایی. سفله گرایی در سیاست به چه معناست؟ معناهمین سخنان عابدینی است که تمام تلاشش را برای زدن جمعیت امام علی کرد، جمعیتی که هر نقدی هم به آن وارد باشد اما یکی از موفق ترین ها از میزان گستردگی، تداوم و حمایت از محرومان جامعه بود.

روزنه گشایی بنویس،تقلیل گرایی و سفله پروری بخوان.کوتاه کردن قد اهل سیاست،برداشتن مرزها و‌پرنسیپ ها، مضحکه کردن نهاد مهم انتخابات،نخود آش دیکتاتور شدن همه نشات گرفته نه از یک راه که یک بیراهه است، بیراهه ای که میدان مبارزه شهروندان کم نام و نشان و بی ادعا، زنان شجاعی که علیه قانون ظالمانه نافرمانی مدنی می کنند، معلمانی که ده به ده هنوز در زندان اند و بسیاری از کنشگران مدنی را رها کرده، آمده است در مختصات میدانی بازی می کند که دیکتاتور برایشان تعیین کرده. مساله اینجاست که این میدان آنقدر تنگ شده، فاضلاب بالا زده و روزنه گرایان مجبور اند بگویند همین که هست. در میان کاندیداهای مثلا میانه رو، کسی را دیدم که حرکت شجاعانه مردم علیه کودتای انتخاباتی هشتاد و هشت را تخطئه کرده بود. حساب کنید چه جان های عزیزی علیه کودتای انتخاباتی آن روزها از دست رفت، چه ابهت مردمی در برابر یکی از قوی ترین و سرکوب گرترین سیستم های سیاسی رویت پذیر شد، اما سفله ها حتی نقد نمیکنند به نفی و انکار دست می زنند.

خطر روزنه گرایی جعل مفاهیم و تقلیل دادن ایده های بسیج کننده و جمع ساز به یک سری کلمات مرده است که تن دیکتاتوری را نمی لرزاند که هیچ به دیکتاتوری هم خدمت می کند. برای همین است در استدلال های روزنه گرایان،مردم به جای حاکم مطلقه،متهم اصلی هستند که مثلا چرا در انتصابات نود و هشت و هزار وچهارصد شرکت نکرده اند. عجبا.
آنها حتی مفهوم پراگماتیسم را هم جعل می کنند چرا که پرگماتیسیم بی پرنسیپی نیست،پرگماتیسم اصالت دادن به نتیجه کنش است و به قول "پیرس" هر ایده ای از ایده ای دیگر با نتایجش تفکیک می شود و ایده انتزاعی نداریم. احتمالا "روزنه گرایان" که شیفته نام ها هستند و گمان میکنند مساله پیچیده و چندوجهی ایران را می شود با ارجاع متنی به برخی متفکران حل کرد، لیستی از اوهام خود را به عنوان نتیجه عرضه کنند اما بنا بر پراگماتیسم، به  نیرویی که به بررسی تجربه های گذشته اهمیتی ندهد، اعتماد نکنید؛ نیرویی که از نود وهشت در یک میدان بسته دلخواه دیکتاتور می رود بازی می کند و مدام شکست می خورد و برایش نه عدد مهم است و نه شکست سرافکندگی دارد. اینها نه پرگماتیست که شهادت طلب اند. می گویند اگر بردیم که بهتر، شاخ و شانه می کشیم. اگر باختیم با کلماتی مانند دفاع از خیر عمومی و نهاد انتخابات توجیه می کنیم. در هر صورت در نظر خودشان پیروزند. هیچ شاخصی نمی دهند که بگوییم معیار شکست تان یا بردتان چیست؟ روزنه گرایی را هم قلب ماهیت کرده اند. نتیجه رویکرد اینها سفله پروری است. برای همین در میان اینها نامی بود که چند سالی است یک کلمه از رهبر جمهوری اسلامی انتقاد نکرده اما گاه و بیگاه از رهبری داهیانه اش تشکر می کند.

این روزنه گرایی نیست نوعی بی مرزی و رها شدن در میدان سیاسی است . شاید هم نشات گرفته از یک افسردگی سیاسی باشد.  نه به نیروی مردمی که سال گذشته انگشت به دهان شجاعت مدنی شان شدند، باور دارند و نه از قدرت تخیل و رویا که اتفاقا یکی از تاکیدویژه های پرگماتیسم است برخوردارند. برای همین در بازی می افتند که دیکتاتور طراحی کرده تا قطعه شکست پازل باشند و باید تاییدگر کسانی باشند که به وقتش در سرکوب نهادهای مدنی پا به پای کیهان و نهادهای امنیتی مشارکت میکنند. شاید تنها توصیه به نیت های خیر احتمالی در آن لیست این باشد که حتی حرکت نکردن بهتر از بیراهه رفتن است.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2201
Forwarded from پارَند - Paarand
نرجس را به یاد آر
چهار سال پیش در چنین روزی نرجس خانعلی زاده نخستین پرستار ایرانی بود که در جبهه دفاع از مردم در برابر یک بیماری مهلک و همه گیر جان داد.
تقدیر گسترده ای که از او از سوی مردم صورت گرفت نشان داد، دفاع از ایران و مردمش به سیاستمداران و سرداران و شخصیت های ملی مطرح محدود نیست. شبکه های اجتماعی رویت پذیر قدردانی بسیاری از شهروندان از پرستاری جوان بودند که فداکارانه میدان خیر عمومی را ترک نکرد.
او سرباز وطن بود و چه خیر عمومی بهتر از اینکه در محافظت از جان شهروندان کشورت فدا شوی؟
عصر امروز، عصر قهرمان های خُرد است، کم نام و نشان ها یا بی نام و نشان ها زیر آوار برگ های تاریخ دفن نمی شوند و این ما شهروندان هستیم به یاد می آوریم در میدان محافظت از سلامت مردم چه پرستارها و پزشک ها و کادر بیمارستان فداکاری بودند که به رغم کمبود امکانات، میدان مبارزه را ترک نکردند.
این در حالی بود که در قضیه کرونا جان هزاران نفر از مردم ایران قربانی رویکرد ایدیولوژیک عالی ترین مقام سیاسی کشور در رابطه با واردات واکسن آمریکایی انگلیسی شد.
چه جان‌هایی که قربانی این لجاجت نشدند و به جای پاسخگویی برای این همه جان از دست رفته، افرادی را که قصد شکایت از رهبر جمهوری اسلامی داشتند به زندان انداختند.
در همین ایام بود که بردگان ولایت، کرونا را شایعه ای برای سرد کردن تنور انتخابات می دانستند.
نرجس خانعلی زاده در شمار هزاران شهروندی است که در فقدان نهاد دولت مدرن و حاکمیت قانون برآمده از اراده مردم، برای محافظت از مردم سرزمینش جان داد.
او این شانس را داشت که در عصر شبکه های اجتماعی و عرصه های عمومی خُرد شده نامش ثبت شود و الا این سرزمین اگر تا کنون با وجود این همه تازیانه های سهمگین استبداد فروپاشی نشده به واسطه همین فداکاری های پنهان و آشکاری است که در دل بحران، بدون هراس از نان و جان،صورت گرفته.
یاد نرجس خانعلی زاده و همه پرستاران و پزشکان و کادر بیمارستانی که در طوفان کرونا و ناکارآمدی نظام حاکم در محافظت از جان های ایرانی فداکاری کردند گرامی باد.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/74
متهم پشیمان نیست

مجتبی نجفی

مهم ترین نکته حکم ظالمانه #شروین_حاجی_پور همان جمله کلیدی بود: «متهم ابراز پشیمانی نکرد». این جمله را بارها از حاملان مقاومت مدنی در ایران شنیده ایم. صدای واقعی ملت شروین حاجی پور بود نه لیست آبکی انتخاباتی. نه اینکه شخص شروین اینجا مهم باشد، بیشتر برای اینکه او در یک بزنگاه خاص با یک ابتکار شهروندی، صدای حسرت‌ها، آرزوها و افسوس های ما شد. کلماتی که شروین بر زبان راند، از آن همه ما بود، همه نسلهای جدید و قدیم که زندگی را با آزادی می خواهند، چرا که اصولاً زیستن بدون آزادی شاید زنده بودن باشد اما زندگی نیست.

زن، زندگی، آزادی در توییت های شهروندان تفسیر شد و این شروین بود در مقام یک نماد، صدای آن همه بغض فروخورده و شکسته، آن همه آههای سوزان شد. حنجره ای که مجرای فریاد این همه بغض باشد چرا باید پشیمان باشد؟ آن هم در گفتمانی که شهروند پذیرفته، تحقق مطالبات مدنی جز از راه ایستادگی مدنی میسر نیست. درهای خانه دیکتاتوری بسته شده، گوشهایش کر و زبانش تک صدایی شده. پس مسیر « زن، زندگی،آزادی» نه مماشات که مقاومت است، مقاومتی از جنس زندگی.

زندگی بدون مقاومت نمی شود چرا که بشر محصور در میدان سلطه است و برای شکستن این میدان،مدام باید قدم بردارد و قدم‌ها در ایران رفتن در میدانی پر از خاروخاشاک است. شروین تنها یک نمونه از کسانی است که گفته اند «نه» و با صدای رسا اعلام کرده اند‌ پشیمان نیستیم. او میلیونی است، کم نام و نشان یا بی نام و نشان است اما تکثیر شده.
حاکمیت نادان در حکم مضحکش شروین را محکوم کرده در محکومیت آمریکا بخواند. نادانی از آن جهت که گمان می‌کند کار سفارشی می گیرد. اگر آهنگ « برای »، به قلب‌ها و خانه ها و زبان ها رفت برای اینکه از جنس درد و تحقیر بود، از خانه و خیابان برخاسته بود نه از نهاد قدرت. ببینید چگونه ابتکار یک شهروند بدون امکانات گرفت و بدون بودجه، ترانه ای را میلیونها ایرانی و غیر ایرانی دیدند و خواندند و اشک ریختند و خشمگین شدند، چون ترانه از دل جامعه برخاست و فضا را تسخیر کرد. این هنر استعلایی از جنس مقاومت مدنی است، مانند «سلام فرمانده» با پول نفت و رانت و زور ساخته نشده بود، از دل برآمد و بر دل نشست. برای همین قدرت شما بر رانت است و قدرت ما بر اراده های شهروندانی که همین اکنون هم آزادی را زیست میکنند؛چرا که نه گفتن به سلطه؛ شکلی از زیست آزادی است، خود آزادی است. ایستادن برای آزادی، برای زندگی پشیمانی که ندارد افتخار هم دارد. به قول شروین در یکی از آهنگهایش:« بعد ما بارون می‌باره عطر آزادی، پر میشه این خونه از رقص و گل و شادی».
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2209
Forwarded from پارَند - Paarand
بخوان «برای» ایران...

مجازات زندان برای شروین حاجی پور که صدای مردم معترض علیه دشمنان « زن، زندگی،آزادی» شد، نه انتقام از شخص که انتقام از سرودی بود که روایت تکثر ایرانی در  قلب وحدت ایرانی بود.
« برای »، آهنگ تحقیرشدگان بود؛ از شهروند و خاک و آب ایران می گفت، از حسرت ها و آرزوها، از بیم ها و امیدها.
شروین که صدای نسل های تحقیر شده شد،  مجازات شد زیرا که هنر او پیامهای جنبش را به خانه و خیابان برد و معترضان دریافتند که این زخم تحقیر است که آنها را پیوند می دهد.
برای همین با هم سرود آزادی خواندند و مجازات شروین، مجازات این « با هم بودن» است، مجازات قدرت زبان هنر مردمی در برابر زبان خشونت نظام سیاسی است؛ مجازات خشم و ایستادگی مردم در برابر زور و سلطه.
برای همین شروین هم همگام با میلیونها شهروند ایرانی همان “ نه “ بزرگ را تکرار و بازجویان را با اظهار اینکه “ پشیمان نیستم” خشمگین کرد.
حکم حبس و محرومیت او نیز برآمده از آشفتگی نهاد قدرت در برابر موجی است که ایستادگی مدنی را مسیر مقابله با دیکتاتوری می داند.
این اعلام صریح عدم پشیمانی، ترجمه ای از همان جمله معروف است:” ز راه رفته بر نمی گردیم”.
استمرار بر این “نه” نظام سیاسی سرکوب را آشفته تر و سرگردان تر می کند چرا که اینجا تنها مساله شروین نیست، مساله یک جنبش شهروندی است که نه به فرد که به همبستگی شهروندان تکیه کرده.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/76
تقابل بقا و گذار، سالهای تنش آلود در انتظار ایران

مجتبی نجفی

احمد جنتی است، روز جمعه با قدی خمیده در حالی رای خود را به صندوق ریخت که گیج و منگ بود. حتی توان انداختن برگه در صندوق را نداشت.جنتی خود جمهوری اسلامی است: فرسوده و خمیده؛ رو به سراشیبی و در توهم اقتدار.

دیروز در حالی تعداد آرا چهل و یک درصد اعلام شد که تردیدها درباره آمار اعلامی باقی است و باید تعداد رای های مخدوش و باطله را که شکلی از اعتراض شهروندی است اضافه کرد؛ جامعه ناراضی ایرانی بسیار فراگیر شده و از سویی ما در دوران بلوغ روند یکدست سازی قدرت هستیم. این روند بیش از دو دهه است که آغاز شده و دیگر با « دولت پنهان» روبرو نیستیم، دولت پنهان رو آمده. با سخت ترین هسته سخت قدرت مواجه ایم. حکومت یکسره پایدارچی شده و به نظر می‌رسد که در جنگ جانشینی خامنه ای که ابعادی از آن در بیت رهبری جریان دارد پایدارچی ها دست بالا را دارند. برای همین پنجم شدن صادق لاریجانی در انتخابات خبرگان مازندران از بین پنج کاندیدای کمتر نام و نشان دار، معنا دار است همچنانکه حذف باهنر کهنه کار در کرمان و شکست تیم قالیباف در تهران و شکست لیست علی مطهری با نام صدای ملت.

بسیار مهم است که برای سومین بار انتخابات از سال نود و هشت به صورت پیاپی در جمهوری اسلامی زیر پنجاه درصد و حول و حوش چهل شده، بر فرض اینکه این عددها را بپذیریم. اینجا نه یک اتفاق که یک روند را می بینیم: جبهه ناراضیان گسترده شده و در برابر یکدست سازی حکومت، ذهنیت جمعی گذار از سیستم سیاسی فعلی در حال رشد است. اگر حامیان حکومت را اسلامگرایی و پول نفت و رانت به هم وصل می‌کند ، حلقه وصل جبهه ناراضیان، تحقیر است. آنها تحقیر شده و خشمگین اند و برای همین در بحران جنگ جانشینی و احتمال تداوم حکومت پایدارچی ها،مردمی که تصمیم گرفته اند به «نه» بزرگ تداوم دهند باید آمادگی مقابله با خشونت حاکمیت و ازدیاد تنش‌های آینده را داشته باشند.

نظام فرسوده و خمیده مثل تصویر جنتی است اما هنوز توان سرکوب دارد و جامعه هم مسیر سخت و پر از سنگلاخ را انتخاب کرده پس نیاز به سازماندهی بیشتر برای ایستادگی بیشتر دارد. از این منظر در یک شرایط ویژه تقابلی هستیم که سالهای آینده ایران را پر از تنش و خشونت های احتمالی میکند چرا که در برابر جمود و خشونت طلبی پایدارچی ها، اراده مقاومت مدنی شهروندی هم هست و این یعنی صورت مسأله سخت برای آینده ایران. سیستم سیاسی عقلش زایل شده، میخواهد به هر قیمتی کنترل کند تا حفظ شود اما متوجه فرسوده شدن و لاغر شدنش نیست و این وضعیت مثل فنر است که هر سالی ممکن است از کنترل خارج شود. جمهوری اسلامی بقا میخواهد و مردم معترض گذار. https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2212
درباره تحقیر شیخ جاه طلب

مجتبی نجفی


یکی از مصداق‌های اصلی این قاعده« آنکه حذف میکند، حذف میشود» شیخ صادق لاریجانی است‌. ‏صادق لاریجانی در مقام رییس قوه قضاییه چه حملاتی به جنبش سبز می کرد. کار قضا را رها کرده بود، نه از کارنامه فاجعه بارش در انبوه پرونده های قضایی حرف می زد نه از افزایش جرم؛ هر هفته یا از فتنه می گفت یا به آمریکا حمله. ابتدا که وارد قوه قضاییه شد ژست دفاع از حقوق متهم برداشت؛ بعد مثل خیلی از مدعیان، جذب مغناطیس قدرت شد و فهمید اینجا جای ادا بازی نیست، قدرت بازجو از قدرت قاضی بیشتر و چکمه سپاهی از عمامه آخوند پر نفوذتر. پس میخواست دل هسته سخت قدرت را در این قحط الرجال، برای جانشینی کسب کند، شروع کرد به حمله.

زمان جنبش سبز، آقا از سکوت خواص خشمگین بود به حدی که بارها خواستار بصیرت شد. او برای به دست آوردن دل آقا، کارش شده بود حملات هفتگی به موسوی و کروبی و استفاده مداوم از لفظ فتنه. به گونه ای که یکبار کروبی در بیانیه ای نوشت وقتی من انقلابی بودم تو شیرخواره ای بیش نبودی. اما صادق فراموش کرده بود گرگ تر از او هم در کمین است. حذف کننده همیشه در میدان نمی ماند. از آن زمان بود که مقدمات حذف این شیخ جاه طلب چیده شد. اطلاعاتی از حسابهای قوه قضاییه که به نام شخصش افتتاح شده بود منتشر شد به نحوی که قاضی القضات عصبی مزاج خواست صادقی نماینده تهران را به خاطر یک سوال بازداشت کند. وقتی رییسی هم جای او را در قوه قضاییه گرفت، طبری دست راست او را بازداشت و محاکمه کردند. برای تحقیر او، طبری را در ضیافت ناهار در منزلش بازداشت کردند. جالب این است طبری دست راست او زمانی در اوج اختلاسگری بود که صادق لاریجانی اعدام دو دزد جوان خیابانی را به مصلحت جامعه می‌دانست.

خاندان لاریجانی در جنگ قدرت تا اینجا بازنده شدند. چون علی لاریجانی هم که کنار قاضی القضات رییس مجلس بود در انتخابات ریاست جمهوری چهارصد رد صلاحیت شد تا خاندان حذف کننده هم محذوف شود. آنها فهمیدند میدان حذف در سیاست انتها ندارد. امروز اینها هستند فردا دیگری.

اما صادق هم خواست در این قحط الرجال بعد از مرگ خامنه ای لباس رهبری را بر تن خود کند. در مقام قاضی القضات بازیچه بازجو و سردار شد چرا در مقام رهبر آینده نشود؟ اما هم پرونده فساد نزدیکانش که به حبس طبری منجر شد، هم افشای اطلاعات مربوط به حسابهای شخصی، هم پنجم شدنش از بین پنج کاندیدا در انتخابات خبرگان استان مازندران نشان داد میدان جنگ جانشینی سخت تر از تصورات اوست. آنجا میدان گرگهایی درنده تر از اوست، مجهز به ابزارهای قوی حذف. شیخ صادق لاریجانی خواست بر سفره حذف رقبا از میدان سیاست بنشیند و طعامی لذیذ میل کند اما متوجه این قاعده مهم نشده بود که غالبا حذف کننده حذف میشود چرا که تنها بازیگر میدان بازی حذف نیست.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2214
Forwarded from پارَند - Paarand
آزادی ستون پیشرفت یک ملت است

ملک المتکلمین(۱۲۳۹ – ۱۲۸۷) از روحانیون مبارز عصر مشروطیت بود که بعد از به توپ بستن مجلس به خاطر کینه محمدعلی شاه از کلمات آتشینش علیه شاه، در باغشاه به دار آویخته شد.
او آزادی را ستون پیشرفت یک ملت می دانست:

" کاخ عدالت جز در روی پایه آزادی استوار نگردد و درخت تمدن جز در سایه آزادی رشد و نمو نکند، بسط تمدن جز در زیر پرچم آزادی میسر نگردد و علم و دانش جز در مهد آزادی پرورش نیابد، و ریشه ظلم و ستمگری جز با تیشه آزادی کنده نشود، و فساد اخلاق جز از پرتو نور آزادی رخت برنبندد و تخم حکمت و فلسفه جز در زمین آزادی نروید و مردان بزرگ با شهامت و تقوی جز در هوای آزادی نشو و نما نکند و اصل قانون حقوق بشریت جز در کنف آزادی محفوظ نماند و شرافت و حقوق ملل جز در پرتو آزادی مصون نماند و اصول و احترام و حفظ شئون کانون خانوادگی جز با رعایت آزادی مستقر نشود و پایه ملیت و قومیت بدون رعایت آزادی فردی و اجتماعی مستحکم نگردد و حفظ حیثیت سیاسی اجتماعی و فردی و مصونیت از تجاوز و تعدی و زیستن با تقوی و سربلندی جز در پناه حصن حصین و اصل متین آزادی راه علاجی ندارد."

برگرفته از کتاب زندگی سیاسی، اجتماعی میرزا نصرالله خان اثر مهدی ملک زاده.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/78
جنبش زنان ایران، چشم اسفندیار استبداد دینی

مجتبی نجفی

جنبش های سیاسی اجتماعی در ایران زنانه شده، چون جنبش زنان، قوی ترین جنبش در ایران است. مبارزه فقط در خیابان نیست، از خانه ها شروع شد و در لایه لایه اجتماع جریان دارد. هر کسی قدمی برداشته، یکی علیه پدرسالاری، یکی نافرمانی علیه قانون ظالمانه،یکی در خیابان علیه دیکتاتوری یکی با کارآفرینی و نهادسازی برای توانمند کردن جامعه زنان. فراموش نکنیم اینها همه حلقه های یک مبارزه به هم پیوسته، چند لایه و پیچیده برای به ستوه آوردن دیکتاتوری است. این مبارزه شریان حیاتی دموکراسی‌خواهی در ایران است چرا که تحقق ایران شهروندمدار در گرو رفع تبعیض های ساختاری از جمله تبعیض جنسیتی است. پس کاری را که زنان مشروطه خواهی چون بی بی خانم استرآبادی، صدیقه دولت آبادی، بی بی مریم بختیاری و صدها زن عصیانگر علیه ساختار تبعیض آغاز کردند و با صدها زن دیگر تداوم یافت، امروز دختران و زنان ایرانی تداوم می دهند.

جنبش زن، زندگی، آزادی از این منظر بر دوش گذشتگان نشسته، آنانکه بر نظام دیکتاتوری عصیان کردند. دیکتاتوری فقط در ساختار سیاسی نیست، فرهنگی است که از خانه تا خیابان جاری است، مخصوص به یک جنسیت نیست اما مردسالاری و پدرسالاری مقوم آن است. برای همین دیکتاتوری همیشه هست و مبارزه با دیکتاتوری هم با ساختار سیاسی و هم ساختار اجتماعی و فرهنگی مبارزه ای نفس گیر و همیشگی است چرا که تحصیل و مراقبت از آزادی امری پایان ناپذیر است و آزادی نه صرفا یک هدف که یک مسیر است.

روز زن نه فقط به زنان که بر همه آنها که یک قدم یا ده قدم و صدقدم برای یک جامعه با نابرابری کمتر و آزادی بیشتر برداشته اند،بر می دارند یا خواهند برداشت، مبارک باد. جنبش زنان ایران از سرآمدگان جنبش های زنانه در جهان است و چشم اسفندیار استبداد دینی در ایران است که هم از بدن زن هراس دارد و هم ذهنش. به امید برچیده شدن مردسالاری و پدرسالاری، خاندان سالاری و فقیه سالاری از تاریخ این مملکت و استقرار ایران شهروند مدار.

سرود برابری
ترانه: مازیار سمیعی
تنظیم آهنگ: ثمین عابدی
خواننده: شیرین اردلان، آزاده فرامرزی‌ها
ساخته‌شده در سال ۱۳۸۶
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2217
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
(ایرانسازان ۴)
این ویدیو روایتی است از تلاش های صدیقه دولت آبادی، از پیشگامان جنبش زنان در جنبش مشروطیت. این روایت نشانه ای است از ریشه دار بودن جنبش زنان در ایران و مصایبی که طلایه داران این جنبش در طول تاریخ متحمل شده اند. با تبریک روز جهانی زن و تقدیم به همه زنان و مردانی که به مقابله با تبعیض جنسیتی و نظام دیکتاتوری برخاستند.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran
2024/04/27 23:06:17
Back to Top
HTML Embed Code: